به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات، نهم صفر سال ۳۷ هجری، روز شهادت مجاهد بزرگ راه قرآن و ولایت، اسوه ایمان و اخلاص و مظهر تقوی و تعبد، صحابی نامدار رسول خدا (ص) و چهره درخشان تاریخ صدر اسلام، جناب «عماربن یاسر» در جنگ «صفین» است. بزرگمردی که کارنامه پرفروغ مجاهداتش در عصر رسالت در رکاب پیامبر و بر سر اشاعه وحی و جهاد با کفار و مشرکان و در مسیر ولایت امیر مومنان (ع) در برابر لشکر بدعت و نفاق اموی و سفیانی چنان است که شهادتش، معیار جدایی حق و باطل شد و مولای موحدان (ع) در ماهها و روزهای آخر حیات مبارکش پیش از شهادت بارها در فراق این یار وفادار و فداکار خود بیتابانه میفرمود: «کجاست عمار؟»...
شهیدی که ارث از پدر و مادر شهیدش برد
«ابویقظان عمار بن یاسر بن مالک بن کنانه عنسی مذحجی» یکی از برجستهترین شخصیتهای اسلام و از بزرگان و سرشناسترین اصحاب رسول اکرم (ص) است. وی از سابقین و مهاجرین به حبشه و از نمازگزاران به دو قبله و حاضرشدگان در بدر و سایر غزوات پیامبر در صدر اسلام است. خاندان عمار، همگی به دعوت رسول خدا (ص) لبیک گفته و در این راه شکنجههای شدیدی را متحمل شدند و سرانجام نیز یاسر و همسرش سمیه، جان خود را در راه گسترش آیین توحید و در زیر شکنجههای مشرکین مکه از دست دادند. عمار، ۴۴ سال قبل از عام الفیل و ۵۷ سال قبل از هجرت پیامبر به دنیا آمد و حدود ۴ سال از آن حضرت از نظر سنی بزرگتر بود.
عمار؛ ملاک تشخیص حق از باطل
عمار پس از سی و چند نفر، در روزهایی که رسول خدا (ص) در خانه «ارقم» محصور بود، اسلام آورد. عمار، اسلام را به خانواده خود عرضه کرد و یاسر و سمیه و برادر عمار، مسلمان شدند. گاهی در روزهای گرم تابستان که به هنگام ظهر، ریگهای زمین مکه کاملاً داغ میشد، ایشان را برهنه روی زمین خوابانیده و کتک میزدند و یا زره آهنین بر عمار پوشانده و ساعتها او را زیر آفتاب گرم و سوزان بیابانهای مکه نگه میداشتند.
با توجه به این پیشینه و پایداری در راه عقیده است که پیامبر اسلام (ص) فرمود: «حق با عمار است و عمار همراه حق؛ هر کجا حق باشد، عمار در کنار حق و او ملاک تشخیص حق» است. نقل است، شخصی عمار را دید که در بدنش فرورفتگیهایی است، علت آن را پرسید. عمار پاسخ داد: «اینها جای ریگهای داغی است که مرا روی آنها میخوابانیدند؛ در اثر حرارت بیش از حد، ریگها در تن من فرو رفته و آن را خوردهاند.» هنگامی که عمار را در آتش انداختند، چون پیامبر، آن صحنه را دیدند، فرمودند: «ای آتش، بر عمار سرد شو همانگونه که با ابراهیم خلیل کردی». پس به دعای آن حضرت، آتش به او گزندی نرسانید.
عمار در سالهای پس از رحلت پیامبر و عصر خلفا
عمار در زمان ابوبکر، همراه با جمعی از صحابه مخلص و صدیق پیرو ولایت، با خلافت او همراهی نکرد و اعتراض خود را اعلام داشت. در زمان عمربن خطاب، مدتی به والیگری کوفه گمارده شد. این حکم چندان نپایید و طولی نکشید که پس از یک سال و اندی، از کار بر کنار شد و حکم عزل او را عمربن خطاب صادر کرد.
اما فراز مهم و تعیین کننده حیات عمار در این دوران، مبارزه او با اشرافیگری و منش متکبرانه عثمان بن عفان و اطرافیان اموی اوست تا جایی که یکبار در جریان اعتراض او به غارت بیت المال و پول پاشی برای اطرافیان و خویشاوندان خلیفه، به امر او چنان او را شکنجه کذردند و کتک زدند که نزدیک بود جانش را از دست بدهد. این اعتراضات به بارها ضرب و شتم شدید و سپس صدور حکم تبعید او به ربذه- همچون ابوذر غفاری- منجر شد.
عمار؛ چون سایه پا به پای آفتاب
عمار در مناسبتهای مختلف ازحق امیر مومنان (ع) دفاع کرده و خلافت را حق آن حضرت و ایشان را شایستهترین جانشین رسول خدا دانسته و آن را را بارها اظهار کرده بود. در منابع مختلف آمده: مقداد، سلمان، ابوذر و عمار، از اولین کسانی هستند که به هسته اولیه شیعه معروف شدند. در جنگ جمل، فداکارانه در سپاه حق، شمشیر زد تا آنکه معرکه عظیم صفین رسید: آیینه شجاعت و شهامت و جانفشانی بزرگ عمار و حلقه وصل او با خداوند و رسولش...
«صفین»؛ میدان شهادتطلبی و معراجگاه مردی که معیار و مظهر حق بود...
نقل است، عمار بن یاسر در صفین، جمعیت را خطاب کرد و گفت: « با من حرکت کنید و به طرف کسانی حمله برید که هرگز در فکر دین نیستند و تنها در اندیشه دنیای خویشند. آنها طعم و مزه دنیا را چشیدهاند و آن را برای خود حلال میدانند. آنها درک کردهاند که اگر صاحب حق بر آن مسلط گردد دنیا را از آنان خواهد گرفت و نخواهد گذاشت که مانند سابق، مال جمع کنند و هر چه خواستند بکنند. اینان در دین، سابقهای ندارند که بر مردم ولایت داشته باشند و یا مردم از آنها اطاعت کنند.»
شهادت در رکاب مولای عشق؛ تحقق وعده و خبر پیامبر (ص) در ۹۴ سالگی «عمار»
نقل شده هنگام جنگ، عمار یاسر در مقابل صف دشمن قرار گرفت و گفت: «خدایا! تو میدانی که اگر بدانم رضای تو در این است که خود را به دریا بیفکنم چنین خواهم کرد؛ اگر بدانم رضای تو در آن است که نوک شمشیر را بر شکم نهاده و خود را بر آن بیفکنم تا از قفا خارج شود، هر آینه انجام خواهم داد، ولی به خودت سوگند، میدانم که رضای تو امروز در جنگیدن با این مردم فاسق و ستمگر است و اگر عملی غیر از این سراغ میداشتم که موجب خشنودی تو شود، آن را اختیار میکردم.»
شهادت عمار، و بریدن سر این صحابی عظیمالشان و جلیلالقدر، رخنه عظیمی در سپاه شام انداخت؛ چرا که خود عمروعاص راوی این حدیث از پیامبر بود که: «عمار را گروهی ستمکار میکشند.» بسیاری از اردوی معاویه به ابهام و تردید افتادند و به حقانیت و مشروعیت راه خود شک کردند.
ابوالعادیه، قاتل عمار، خود ازپیامبر (ص) روایت کرده که: «پس از من به کفر نگرایید تا اینکه بعضی بعضی دیگر را بکشند و بدانید که در آن روز، حق با عمار است.»
شعر امیر مومنان (ع) در سوگ عمار
امیرالمومنین (ع) به دست خود او را بدون غسل و کفن، در میدان نبرد دفن کرد و بر پیکرش نماز گذارد و این شعر را در رثایش گفت:
«ابا موت کم هذا التفرق و عنوة
فلست تبقی لی خلیل خلیل
الا ایها الموت الذی لست تارکی
ارحنی فقد افنیت کل خلیل
اراک بصیرا بالذین احبهم
کانک تمضی نحوهم بدلیل
ای مرگ که قطعا سراغ من نیز میآیی
مرا راحت کن که همه دوستانم را از دستم گرفتی
تو را نسبت به این دوستانم تیز بین می بینم
که گویی چراغ بهدست، دنبال آنها میگردی
و همچنین فرمود: «کسی که خبر شهادت عمار را بشنود و متاءثر نشود، بهرهای از اسلام ندارد.»
نظر شما